Friday, July 10, 2009

گذار از رنج به زیبایی​شناختی


آخ : نمایشگاه عکسی را دیدم که بتاریخ 11/3/1388 درمرکزِ فرهنگیِ فرانسه برگزار شده بود. عکس​ها عمدتاٌ ازاستاد نجیب​الله مسافر، رضا یمک، بصیر سیرت و محمد رضا ساحل بودند. موضوعِ نمایشگاه «کودکان» بود. چندین عکسِ تکان​ دهنده هم وجود داشتند که تا حدی اعصاب آدم را خراب می​کردند: کودکانی که نه عکس، بلکه خود آن​ها را هر روز در کوچه پس​کوچه​ های کابل معمولا می​بینیم
انبوهی از آدم​ها و دوربین​ها و رسانه​ها نیز آمده بودند و با مسئولانِ برگزار کننده​ی نمایشگاه، مصاحبه​های هم صورت گرفت. من هم قلبا کار آن​ها را تحسین کردم، اما همزمان پرسشی در ذهنم مطرح شد: جامعه​ی ما انباشته و سرشار از سوژه​هایِ رنج است. کودکانِ گدا و گرسنه، کودکانِ کار و کودکانِ خیابانی در کابل فراوان​-​اند. دیدنِ آن​ها تا آن حد عذاب​دهنده است که ترجیح می​دهیم آن​ها را نبینیم؛ فلاکت و بی​نوایی کودکان در کابل، چیزی واقعا رنج​آور است؛ چیزی که هیچ​گاه مشمولِ گذرِ زمان نمی​شود؛ هیچ​گاه عادی نمی​شود و دیدنِ آن​ها همواره و هربار انسان را دچارِ رنج و عذاب می​کند؛ اما چرا نمایشگاه آن​قدر موردِ علاقه​ است و تعدادِ زیادی آدم​هایِ شیک و شسته​‌رفته به دیدنِ نمایشگاه می​آیند؟ به نظر می​رسد بسیاریِ از آدم​های که امروز به دیدنِ نمایشگاه عکسِ کودکان آمده بودند، اغلب از دیدنِ یک کودک گدا در کنار سرک چهره درهم می​کشد و به ندرت اتفاق می​افتد که التماسِ​ آن​ها را بابخششِ سکه​ی پولی پاسخ دهد. پس علتِ استقبالِ آن​ها از نمایشگاه چیست؟
ممکن است گفته شود که رسم وعادت و مدِ زمانه​ی ما باعثِ گردآمدنِ این جوانان به نمایشگاه می​شود. این پاسخ در ظاهر درست به نظر می​آید. اما، در حین تماشای عکس​ها، یک نکتة دیگر نیز در ذهنِ من رسید که بدونِ اینکه آن را مسلم و بی​چون و چرا انگارم، آن​را با خواننده در میان می​گذارم. نکته، این است که با تصویر و بازنمایی، رنج به زیبایی​شناسی تبدیل می​شود، و به دنبالِ این رویداد «گذار» است که رنجی را که در کنار جاده از آن فرار می​کنیم، در نمایشگاه با شوق به دیدنِ​ آن می​رویم. زیرا رنجِ​ مجسم خیابان با گذار از چشمِ​سوم – چشمِ دوربین​- به پدیده​ی هنری و زیبایی​شناسانه در نمایشگاه استحاله می​یابد. تا آن​جا که کودکِ​ گدا در خیابان زار می​زند، رنج زنده و مجسم است و آن​جا که تبدیل به تصویر می​شود، به پدیدة زیبایی​شناسانه تقلیل می​یابد. این گذار از رنج به زیبایی​شناسی با میان​جیِ دوربین صورت می​گیرد. همه​چیز به چشمِ جادویی دوربین بستگی دارد. ما از رنج می​گریزیم و به زیبایی​شناسی پناه می​بریم. اینک ما با تصویری مواجه هستیم که واقعیت را در عین حال که به گونة معکوس و مخدوش بازنمایی می​کند، آن​را می​پوشاند و نادیده می​گیرد. تصویری که با گذار از دوربین، دچار استحاله می​شود و پیش از آن​که به واقعیت ارجاع دهد به فاعل هنرمند ارجاع می​دهد. کودکِ گدا دیگر ترحم ما را بر نمی​انگیزاند، دیگر با التماس و سماجت از ما پول نمی​خواهد و دیگر رنج و دهشت را از خود به اطراف نمی​پراکند، بلکه اینک او یک کودکِ رنجور و گدانیست، یک اثر هنری است که به لطفِ "وسایل تکثیر مکانیکی"، تکثیر و بازنمایی می​ شود. اکنون رنج و اندوهی که تصویر باز نمایی می​کند، بیش از آن​که بازتاب واقعیت باشد، نمود و نشانة خلاقیت هنرمند(عکاس) است؛ مخاطب بیش از آن​که از رنج متاثر باشد، از خلاقیت هنری تاثیر می​پذیرد و بیش از آن​که حالت ترحم به مخاطب دست دهد، حالتِ تحسین بر او عارض می​شود. در دهشت​ناک​ترین تصاویر هم گونه​ی لذتِ بصری وجود داد. تصاویر حتی اگر حس تاثیر ما را بر انگیزاند، اجازه نمی​دهند که توجه ما از تصویر به ماورای آن معطوف شود. بدین​سان تصاویر ارتباط ما را با واقعیت مخدوش و در عوض ما را با گونه​ی خلاقیتِ هنری خود بسنده و مستقل مواجه می​کنند


فاصله​ی میان سوژة بصری که اکنون در جلو چشمانِ ما قرار گرفته است، با واقعیتی که گویا قرار بوده در این تصویر بازنمایی شود، همان شکافِ پر نشدنی میانِ رنج و زیبایی​شناسی است. کودکِ گدا در خیابان برای یک فلس به هر رهگذری التماس می​کند و کودکِ کار از 8 تا 12 ساعت، صرفا در بدل 50 افغانی کار می​کند، اما عکسِ​ آن​ها ممکن است تا هزارها دالر به فروش برسد. کارکرد این سوژة بصری انیک نه کاهشِ رنج کودک، بل کتمانِ رنج و اشباع احساسات زیبایی​شناختی ماست. عکاسی نوعی شعبده​بازیِ وارونه است: پدیده​های جان​داری را که قربانیِ رنج و خشونت​ـ​اند، به سوژه​های بصریِ بی​جان، ایستا و ثابت بدل می​کند؛ گونه​ی جادوگریِ روزگارما که پدیده​ها را دچار استحاله می​کند. به لطفِ «چشمِ سوم» است که رنج تبدیل به پدیدة زیبایی​شناسانه می​گردد
علی امیری

جنگ از چشم دوربين

عکاسی جنگ تصور مردم دنیا را از پدیده جنگ تغییر داد. عکاسی جنگ به مردم کمک کرد، تا عمق فاجعه را، جنگی را که از طریق نوشتار قابل انتقال نبود، درک کنند. اصلاً جنگ های داخلی آمریکا آغاز عکاسی جنگ به شمار می آید. درین عکس ها چهره های خشن و بی پرده ای از زشتی های جنگ داخلی برای ما فاش شد. در واقع، مردمی که جنگ داخلی را اقدامی شرافتمندانه به حساب می آورند، با دیدن تصاویر جنگ از واقعیت های آن تکان خوردند
عکس های جنگی در طول جنگ جهانی دوم بیشتر ترغیب کننده روحیه میهن پرستانه و افشا کننده بی عدالتی های اجتماعی بود، اما عکس های تکان دهنده از فاجعه های جنگ ویتنام باعث ایجاد روحیه و تفکرات ضد جنگی در میان جهانیان شد
عکاسان دوره جنگ های داخلی افغانستان
در افغانستان نیز که یک کشور جنگ زده است، تفکرات ضد جنگی در بین مردم وجود دارد. اما این اندیشه ها محدود است و دستخوش رابطه های سیاسی و جبهه گیری های قومی و مذهبی شده است
همه مردم افغانستان از سال های جنگ و کشتار مشاهدات و یادواره های ناخوشایندی دارند و هیچ خانواده ای نیست که یکی از اعضای خود را در جنگ داخلی قبیله ای و قومی و سیاسی در مناطق مختلف از دست نداده باشد
گرچه مردم دیرگاهی به این نتیجه رسیده اند که جنگ های داخلی در واقع برادرکشی است، اما عوامل نهفته جنگ های داخلی از جمله تعصبات قومی و مذهبی، هنوز در اذهان بسیاری باقی است
زمانی که حکومت دکتر نجیب الله در ماه آوریل ۱۹۹۲ سقوط کرد، گروه های متعدد که در مبارزه علیه حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان و تجاوز شوروی دست داشتند، بر سر کنترل اراضی کشور به جان همدیگرافتادند و کابل درگیر یک جنگ داخلی شد
جنگی که برخی از همسایگان آن را دامن می زدند. با وجود تلاش های سازمان ملل متحد و برخی از کشورها برای میانجیگری، توافقی در مورد تقسیم قدرت و استقرار ثبات صورت نگرفت. جنگ های گروهی به پیمانه وسیعی براساس خطوط قومی به راه افتاد و
شهروندان بسیاری به دلائل قومی، زبانی و یا مذهبی هدف تعصبات کور قرار گرفتند
در دوره های جنگ در افغانستان عکاسان گمنامی از جنایات گروه های درگیر عکس ها برداشته اند. به یاد دارم مطبوعات، عکس هایی را از جنایاتی که روی داده بود چاپ کردند، از جمله آن چه برمنطقه افشار در کابل گذشت
بیشتر آن عکس ها را آقایان یوسفی، نصرالله پیک و نجیب الله مسافر گرفته بودند. در آن زمان شماری از عکاسان خارجی نیز از جریان نبرد در جبهه های جنگ کابل عکاسی کرده بودند
در این میان بیشتر عکس های بیاد ماندنی متعلق به لوک پاول، عکاس کانادایی بود. و همچنین استیو ماکوری، عکاس مشهور آمریکایی که نیز در آن سال های خونین بسیار فعال بود. اما عکس های ماکوری عمدتا راوی نتایج یک جنگ است، تا خود جنگ
از زمان طالبان نیز عکس بسیاری در دست هست، اما مشکل عکس های دوره طالبان همان گمنام بودن عکاسان است. بعضی از آن عکس ها را در مطبوعات دیده اید. در سال هایی که جنگ طالبان با احمدشاه مسعود جریان داشت، رضا دقتی، عکاس ایرانی مقیم فرانسه، از جریان مبارزات احمدشاه مسعود عکس هایی را گرفته است که شامل جنگ نگاری تصویری می شود
عکاسان پس از جنگ های داخلی افغانستان
جای تعجب نیست که از نسل کشی های طالبان سند تصویری زیادی در دست نیست. چون طالبان مخالف عکس بودند و عکاسی را گناه می دانستند. برخی هم بر این نظرند که جنگجویان خارجی که با طالبان همکاری می کردند نمی خواستند تصویرهاشان برداشته و به
خارج از افغانستان فرستاده شود
اما بودند عکاسانی که این ممنوعیت را نادیده می گرفتند. طی همان سال ها نجیب الله مسافر که اکنون از عکاسان نامدار افغانستان است، در ترکیب یک برنامه بشردوستانه بین المللی به ولایات مرکزی برای رساندن آذوقه سفر می کرد. وی توانست با دوربین نگاتیو غیر حرفه ای اش اثرات جنگ در زندگی مردم مناطق مرکزی را ثبت کند
در آن زمان در اکثر مناطق هزارجات مردم به دلیل نبود غذا، گیاه و حتا سنگ های معدنی می خوردند. در عکس های نجیب الله مسافر رنج مردم گرسنه در زمان جنگ را می توان دید
مجموعه عکس های او سال ۲۰۰۱ در مرکز مطبوعاتی آیینه به نمایش گذاشته شد. تصاویری از فقر و گرسنگی مردم که از جنگ خسته شده اند و همه آرزوی صلح را دارند، مردان و زنان که دست و پایشان را از دست داده اند و کودکان بی سرپرست و معلول و فقرزده احساس قوی ضد جنگی را در بیننده پدید می آورد
با رفتن طالبان جنگ در افغانستان پایان نیافت. درگیری ها همچنان ادامه دارد شهروندان آسیب می بینند. دوربین عکاسان جنگ همچنان فعال است و عکس هایی که از افغانستان می آید هنوز جنگ و کشته ها و ویرانی ها را نشان می دهد


نوشته : بصير سيرت

Friday, June 5, 2009

نکایشگاه عکس چشم سوم و خاطرات گم شده کودکی آصف آشنا


کودکی دوره سرشار ازشادی و نشاط ،روزهای چستی، نرمی و نازکی و بلاخره روزهای خوب و محکوم به رفتن و برنگشتن، یا دوره دریغ و حسرت نداشتن خیلی از چیزها
کودکی دوره سرشار از شادی و نشاط، روزهای چستی و چابکی، نرمی و نازکی و بلاخره رزوهای خوب محکوم به رفتن و بر نگشتن. یا دوره دریغ و حسرت نداشتن خیلی از چیزها
خب، شاید برای خوش شانس ها از نوع اولش باشد و برای بد شانس ها از نوع دومش. شانس ِ در کجای زمین، کدام خانواده، کدام فرهنگ و جامعه تولد شدن از موارد تأثیر گذار بر دوران کودکی یا نخستین فصل زندگی است؛ و شانس هایی از این دست از خاطرات کودکی هر کدام ما را متأثر کرده است.
خوش شانس ها می توانند عکس های کودکی شان را ببینند و لحظاتی را آن روزهای خوب رفته به یاد آورند، کم شانس هایی که حتا عکس دوران کودکی شان را ندارند، یا حسرت نداشتن عروسک و اسباب بازی و لباس جدید را به عنوان نخستین عقده های دلشان مرور کنند، یا برای یافتن خاطره خوبی از دوران کودکی بر مغز خود فشار بیاورند.
اما برای من که از دسته دومی ها هستم و عکس کودکی ام را ندارم، دیدن عکس های نمایشگاه عکس کودکان افغان تکان دهنده بود. مرا به گذشته ام برد. به روزهای شادی و غم. به روز های شوخی و بی باکی، به حسرت های نداشتن دوچرخه و توپ فوتبال و لباس جدید برای نوروز.
مرا به خاطراتم برد، به خاطراتی که حالا از آن وحشت دارم. به خاطرات سیلی خوردن به جرم خنده، به جرم نگاه کردن به قوطی شکر. به خاطرات هر لحظه با کلمه "نه" لعنتی طرف بودن. به نکن، نخند، نرو، نگو، نخواه، نپوش و هزار "نه" دیگر. شاید به هیمن دلیل است که امروزه من بیست و پنج ساله جرأت انجام دادن خیلی از کارها را ندارم. نه تنها من. شاید دیدن عکس های این نمایشگاه خیلی های دیگر را نیز به کودکی شان برده باشد و ببرد.
در این نمایشگاه صد قطعه عکس از چهار عکاس افغانستان زیر نام "روز جهانی کودک" و به مناست روز جهانی کودک که امروز (۱۱ ژوئن) است، در مرکز فرهنگی فرانسه در کابل به نمایش گذاشته شده است. نمایشگاه تا هشت روز دیگر برپا خواهد بود.
نجیب الله مسافر، عکاس بنام افغان که بیشتر عکس های این نمایشگاه کار اوست، می گوید: "عکس های این نمایشگاه در بیشتر از ده ولایت افغانستان گرفته شده و نمایشگاه به همکاری کمیسیون مستقل حقوق بشر، صندوق حمایت از کودکان Save The Children و مرکز فتوژورنالیسم چشم سوم راه اندازی شده است."
سه عکاس دیگر که آثارشان را در این نمایشگاه می بینیم، بصیر سیرت، محمدرضا حسینی "یَمَک" و رضا ساحل اند.
مسافر می گوید، عکس های این نماشگاه از نه سال بدین سو گرفته شده و تلاش چهار عکاس این بوده که چهره کنونی کودکان افغان را به نمایش بگذارند.
در این نمایشگاه می توان دسترسی به درس و تحصیل، کار و تفریح، فقر و نیاز و حضور دختران و پسران همبازی در کنارهم، و سیماهای متفاوت کودکان افغانستان را دید. سیمایی که سال هاست تغییر چندانی در سرنوشتش نیامده است. سیمای نسلی که آینده ملت و سرزمینی را می سازد. شاید از هیمن رو است که عکس را تاریخ تصویری گفته اند.
هر چند که صد قطعه عکس این نمایشگاه، از نه سال بدین سو گرفته شده، اما روایت عکس ها گذشته دوری دارد. روایت از سرزمین و فرهنگی که کودکانش را این گونه بزرگ کرده است. روایت چندگانگی فرهنگی در سرزمین واحد. روایت از تفاوت در سرنوشت دختر و پسر، به دنیا آمدن در فرهنگ و سرزمینی با نام افغانستان.
اکثر عکس های این نمایشگاه خاطرات من و من های دیگری را قصه می کند. و شاید خاطرات من هایی که دیگر نیستند که هیچ، حتا عکسی از آن ها به یاد گار نمانده است و حالا ما که چند نسل دورترش هستیم، نمی دانیم آنهایی که اجداد ما بوده اند، چهره کودکی شان چطوری بوده است.
بخشی از عکس های این نمایشگاه و صحبت عکاسانش در گزارش مصور همین صفحه آمده است

Thursday, April 30, 2009

Interview with Basir Seerat, an Afghan Photojournalist by Whohub

Do you have an online gallery where one can view your photos?
I have tree online gallery that all can see my photographs, in fact Afghanistan is a country which here you can find very original and really interesting subjects to shoot. You can see my photographs here:
http://www.basirseerat.blogspot.com/
http://www.3rdeye.af/
http://flickr.com/photos/basirseerat
For how long have you done photography? How did you begin?
I start photography from 2003 since I saw the exhibition of 11 September attack of America, Photographs was exhibited in Kabul for afghan audience. On that time I feel that photography is great to share what is happening in the world. Then I start taking photos from Any subjects, also I join to same photojournalism courses to learn better to do. Now its five year that I am a photographer in Afghanistan.
What has been your education as a photographer?
I have certificate of Photojournalism from AINA media cultural center as well as now I am studding online Photojournalism in MEYMI University .
Please list any exhibitions in which you have participated.
In the past tree years I had 7 photo exhibition around Afghanistan by the names of : Kabul Night , Situations of Human Rights in Afghanistan tree times, 3rd Eye, Kabul social Life, and view of soul.
Please list any awards for your work.
my photos toked second position on fisher.osu.edu/international you can see that here: www.fisher.osu.edu/international
What is your favourite type of photography?
photojournalism , Documentary photography , arts photography and interest as will as in geographic photography too.
What do you try to express through your photography?
Social life Around Afghanistan, cultural of the people, beauty, surprise, and human rights.
How do you choose your subjects?
Very easy, I know the life of all people Around Afghanistan, here is a lot of point to share to audience so having a subject is really easy, joust a person move truth among the people then thing what is to be shoot and what should I share for international audience .
What type of preparation do you do before undertaking the photo session?
Checking the battery of Camera , flash , lenses , and memory stacks , having tripod , and food to eat when that I feel I am far from the city.
Do you normally photograph with a purpose already in mind, or do you let yourself go with the flow?
Some subjects is important for audience and especially for news so that time I imagine that to creativity of knowledge for photography projects , and some time its also impotent to see what is happening on the way so photographer is searching subjects , moments to take a better today for great tomorrow.

Wednesday, April 22, 2009

ابداع های هنری از دید عکاسان افغان


مارش کبوتر به پیشواز روز معارف : عکس ازنجیب الله مسافر

تغييرات محسوسی که ديد هنری به آنها می دهد، شکل می گيرند. پرتره ، طبيعت و عکسی از بدن و آناتومی انسان در اين سبک موضوعات ثابت محسوب می شوند. نورپردازی در اين روش حرف اول را می زند و نگاه هر عکاس در نوع نورو زاويه آن نشان داده می شود.
پدیده خلاقانه در عکاسی چشم دید قوی و سازنده ای را در بین عکاسان افغان بوجود آورده است ، تنها ارجاع به چند عکس از عکاسان افغان جواب سوال های اند که تا هنوز مطرح شده است.
امروز نجیب الله مسافر یکی از چهره های شناخته شده در عکاسی از رنگ با مفاهیم فوق العاده هنری در افغانستان معرفی شده است و نتاسب کاری رنگ بازی او هنوز جای خود را دارد . اما نمیشود نادیده گرفت که اثر های آفریده شده عکاسان چون رضا حسینی یمک با رویکرد مستند ، رضا ساحل با رویکرد کودکانه و عکاسان دیگر نا شناخته باقی مانده است بل هرکدام دغدغه های اند که به اثر های مانده گار افغانستان مبدل شده اند.

دیوارخانه ای من در آسمان است : عکس بصیر سیرت
هنر به تنهايي دربردارنده مفهوم واقعی خلاقيت است.اما مفهوم عکاسی هنری در تارو پود واقعی خلاقيت و ابداع تنيده شده . شاخه ای از عکاسی زمانی دارای اهميت و ارزش واقعی هنری میشود که در معنای واقعی و خالصانه هنری و اطلاعاتی از آن ياد شود. عکاسی ويژگی های خودش را دارد و گاهی با علائق شخصی برخی از عکاسان جور در نمی آيد.
چشم ما عادت کرده عکس ها را به شکل اسلوب های تعريف شده هنری ببيند . با ورود دوربين ها و امکانات ديجيتال در عين اينکه دست عکاس برای هر مانوری باز است ، باز هم عکس ها به واقعيتی که می بينيم نزديک تر است و در عين حال روش های مختلفی برای نزديک کردن عکس به مفهوم هنری وجود دارد.اين قدرت يگانه در عکاسی وجود دارد.


ازلایه کاغذ پران کابل : عکس رضا یمک
ازدیدن ات خوشحالم : عکس ازرضاساحل



رقص رنگ : عکس از نجیب الله مسافر

Tuesday, April 21, 2009

Who is 3rd Eye Photojournalism Center

3rd eye Photojournalism Center established by 4 Photojournalist Artist, Since 2008 got permit letter from Ministry of Information & Culture, of Islamic republic of Afghanistan. Our services: Producing news photos & Artistic photography, Photojournalism training, Photo exhibitions,Print books, Making short film's, Making posters & Post cards

I am Najibullah Musafer I was born in 1963 in Kabul Afghanistan; I graduated from Kabul

University, from Faculty of Fine Arts Department of Painting. In 1992 I became a member of Afghanistan National TV; I used to work as a painter. During civil war I was filming the event for making documentary, but unfortunately I couldn't complete it. On that time I was motivated to start the Photography to reflect the memories of post conflict ruins which has left during the 3 decades of civil war, and lawlessness. I prepared and built a huge photo exhibition by the name of winter of hunger &poverty of central Highland in Aina media and cultural center. All the Photo's that I took, was published in "Hunger Belt, Alghochak, Youth Magazine, Mosharekat Meli, Negahi now weekly, arts, Kbul weekly, Kellid weekley, Morsal, as well as in foreign Magazines".By 2001 he was joined the AINA Media & Cultural center to participate and benefited the photojournalism course till 2004 which he is got his certificate. Afterwards he has held different photo exhibitions at Kabul and other provinces beside two of them at Netherlands and Tajikistan. Two of his photos have been awarded as best photo in the contest beside his three photos have been got the first and second photo by BBCPERSIAN website

My name is Mohammad Reza Hosaini, I was born in a corner of the vast planet by estimation at 1352 Solar calendar corresponding to 1973 AD. Until 1380, 2001, I was refuge and labor in Golshahr, one of the sub-urban areas of Mashhad City at Iran, where I was completed my ninth grade of secondary school. Those times I was never thought that one day I might get a camera in my hand but when I heard the talks of Mr.Reza Diqati through Radio in Kabul regarding the establishment of educational center for photojournalism I got excited and motivated to enroll at that center while I was a soldier at Afghan National Army (ANA, the presidential military guard branch,.
When I went to the AINA, the photojournalism center, Mr.Deqati welcomed me in good faith, for two years I was trained by various distinguished teachers for instance, Mr.Manuchehr Deqati, the younger brother of Mr.Reza Deqati, David Baghtha, Gellan Luther, and others. At 1385, 2006, I joined the Atelier varan group where I made my first film by the name of "Pahlavan Eissa" , the wrestler Eissa, then the second one by name of "Bolbol Parrande-ye shahr" , nightingale the city's bird,.Frankly speaking, I pen story occasionally or by words of one of my friends "Khavgirak Name", the Nightmare letter

Basir Seerat
Basir Seerat s/o Chamansha born in 1981 in Malistan district, of Ghazni province. He stadied the 9th class of school in Malistan and graduated from Fieziya high school in Jaghori, agora Ghazni.
1998 he became refugee with there parents in Pakistan, after 3 years he came back to Afghanistan.
2001 he joined the Kabul University, fine arts faculty, department of theater and Cinema.
2005 he graduated from fine arts faculty, department of theater and cinema.
2004, worked with weeklies and Magazines and he became a member of media in Afghanistan.
2005 he was kidnapped by the Taliban in Norristan province, when he was making a documentary film about Nooristan's women, than he escaped from Taliban's Jell after 10th days, and arrived in Kabul.
Basir Seerat has Art collections. Also he is a Film maker, Photo Journalist and Calligrapher

He was born in 1986 in Gharabagh district of Ghazni provinces. In 1993 he started primary school; by 2007 he graduated from high school. In 1999 he immigrated to Iran because insecure situation. In Iran he started learning computer programs.By 2003 he came back from Iran to Kabul and became a member of media & communication, and then started to learn about Cinema & Art film making in (Academy of Arts and Cinematic) Kabul. He got certificate of making film and cameraman by 2007. After that he participated as a student in private course (photojournalism) that he was taught by Najeebullah Mosafer until 2008. In earlier of 2008 he started to work hard with Rahi Farda TV as a cameraman up to august 2008. Now he is a member of 3rdeye photojournalism Center. He loves photography; in addition he enjoys working as a cameraman.